بزرگ‌ترین نهنگی که تا به حال دیده‌اید!

نمی‌دانم شما تا به حال دریا رفته‌اید یا نه؟ اصلا شاید خانه‌تان نزدیک ساحل باشد و هر چند وقت یک بار تنی هم به آب زده و دریا را برای شنا کردن انتخاب کرده‌اید. یا شاید یکی از فامیل‌هایتان یک لنجی، قایقی چیزی دارد که با آن به دریا می‌زند و ماهی می‌گیرد و شما هم چند باری همراهی‌اش کرده باشید. 

خلاصه هر کدامتان ممکن است چیزی از دریا بدانید. اما، از این قصه‌های دریایی هم دوست دارید؟ از این‌هایی که مثلا یک عده آدم می‌افتند دنبال یک گنج پنهان شده در اعماق اقیانوس و یک عالمه بدبختی می‌کشند و در این راه اسیر دزدان دریایی مخوف می‌شوند؟ اصلا بگویید ببینم تا حالا افسانه‌ی  غول دریایی خیلی بزرگ را هم شنیده‌اید؟

سال 1886 میلادی است و دریا ها پر از شایعه‌اند. همه از یک موجود غول پیکر و مرموز دریایی حرف می‌زنند. موجودی که خیلی بدجنس است چون تا به حال یک عالمه کشتی و قایق را غرق کرده و دیگر هیچ خبری از هیچ کدام از سرنشینان آن نیست. هیچ کس نمی‌داند این موجود عجیب چیست؛ یک هیولا؟ یا یک نهنگ عظیم؟

برای پیدا کردن جواب این همه سوال، یک تیم سه نفره از یک دانشمند متخصص موجودات دریایی، یک شکارچی نهنگ و یک خدمتکار با یک کشتی بزرگ راهی اقیانوس‌ها می‌شوند و خود را برای رو به رو شدن با یک جانور وحشی درنده آماده می‌کنند. جانوری که اگر بتوانند شکارش کنند؛ می‌شوند قهرمان قصه و جان چندین آدم را نجات خواهند داد.

اما یک اتفاق غیر منتظره همه‌ی برنامه ریزی‌ها را به هم می‌ریزد. موجودی که پیدا می‌کنند نه نهنگ است و نه هیولا! هیچ کس فکرش را هم نمی‌کند چیست! اصلا تا به حال کسی شبیهش را ندیده که بخواهد فکرش را بکند. اصلا مگر می‌شود همچین چیزی وجود داشته باشد؟ پس آن افسانه ای که قدیم ترها می‌گفتند در زمان‌های خیلی خیلی دور یک شهر بزرگ و باستانی در زیر دریا وجود داشته؛ واقعیت دارد؟

قهرمانان ما باید چه کنند؟ با شجاعت دل به دریا بزنند و بروند ببینند این موجود عظیم‌الجثه چیست که اینقدر برایشان دردسر درست کرده؟ یا جانشان را بردارند و بگویند مشکل، فقط یک نهنگ ساده است که هوس کرده چند تا آدم بخورد؟

اگر فکر کرده‌اید که به همین راحتی‌ها می‌گویم قضیه از چه قرار است؛ کاملا اشتباه می‌کنید!

رمان «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» نوشته نویسنده‌ی فرانسوی «ژول ورن» است. یک چیزهایی تا به حال از داستان دستگیرتان شده پس اصلش بماند برای وقتی که کتاب را خواندید. فقط بگویم شاید از این به بعد زیاد اسم این نویسنده را این جا بشنوید. «ژول ورن»، عاشق نوشتن داستان های تخیلی و هیجان انگیز در موضوعات مختلف است. از سفر به دور دنیا و دیدن آدم های متفاوت و داستان های متفاوت گرفته تا ماجراجویی های خطرناک در اعماق اقیانوس‌ها. فقط این هشدار را بدهم که موقع خواندن کتاب‌هایش ممکن است یک لحظه اختیاز زمان و مکان از دستتان در برود. یعنی یک لحظه طوری به فضای داستان پرت می‌شوید که شاید تشخیص واقعیت یا تخیل برایتان سخت باشد. پس، خوب حواستان را جمع کنید که غرق نشوید!

یک چیز دیگر در پایان بگوییم: اینجا قرار است ما بنویسیم و شما بخوانید و به ما جواب بدهید. خیلی برایمان هیجان‌انگیز است وقتی بفهمیم یکی از شما کتاب‌هایی را که معرفی کرده‌ایم خوانده و نظرتان را برایمان نوشته است. پس برایمان بنویسید، ما هم می‌خوانیم و برایتان می‌نویسیم.