یک روز تابستانی با یک دوست جدید
۲۸ مهر ۱۴۰۴ 0 معرفی کتابیک روز تابستانی با یک دوست جدید
معرفی کتاب «پاستیلهای بنفش»
معرفی کتاب «پاستیلهای بنفش»
رده سنی: نوجوان +۱۲
فرض کنید یک روز صاف و آفتابی است. پنجشنبه است و شما مدرسه ندارید و در پارک محلهتان روی یک نیمکت نشسته اید و دارید کتاب میخوانید یا به اطراف نگاه میکنید. حس میکنید کسی میآید و کنارتان مینشیند. زیرزیرکی سرتان را برمیگردانید که ببینید کیست که با یک صحنه عجیب رو به رو میشوید! یک گربه خیلی چاق و گنده بسیار متشخص که یک کت مشکی شیک هم پوشیده و یک عینک آفتابی دودی که روی چشم های سبز براقش زده، در کنار شما نشسته و او هم مثل شما بیصدا به اطراف نگاه میکند. سعی میکنید خیلی تعجب نکنید و ضایع بازی درنیاورید. انگار خیلی عادی است که یک گربه باکلاس، کنار آدم بنشیند.
در حال عادی سازی هستید که با صدای میومانندی از شما میپرسد:«ساعت چند است؟» ساعت را میگویید. کمی بعد شروع میکند با شما به صحبت کردن. اول از همه هم در مورد آب و هوا از شما میپرسد. چه میکنید؟ اصلا به چه زبانی باید با یک گربه حرف زد؟
کتاب «پاستیلهای بنفش» نوشته کاترین اپل گیت داستان زندگی پسر نوجوان کلاس پنجمی به اسم جکسون است که در یک تابستان آفتابی یک دوست جدید پیدا میکند. نه از این دوستهایی که شما در مدرسه پیدا میکنید که دو دست و دو پا دارند، لبخند میزنند، هر کدامشان یک اسم جدا دارند و به آنها میگویید آدم!
یک دوست خیلی جدید. او دو تا گوش دارد، دم دارد و گهگاهی هم میومیو میکند. جالب است که بدانید او خیلی بیشتر از دوستهای معمولی میفهمد. یک وقتهایی که جکسون از پدر و مادرش و وضعیت بد مالی خانوادهشان دلشکسته، برای او تعریف میکند؛ او کامل میشنود و بعد میوکنان دلداریاش میدهد. یک وقتهایی با هم میرند موجسواری، یک وقتهایی دوچرخه سواری، یک وقتهایی هم با هم سر کلاس زمین شناسی شرکت میکنند.
ولی، مگر میشود آدم با یک گربه دوست شود؟ دوست خیالی؟ اصلا! جکسون اصلا اهل این حرفها نیست! او عاشق واقعیت است. مخصوصا واقعیتهای علمی. مثلا او میداند که:
سوسک بدون سرش میتواند تا دو هفته زندگی کند یا خفاش میتواند ۱۲۰۰ پشه را در یک دقیقه بخورد.
ولی باید دید واقعیت چیست؟ و نوجوان داستان ما چطور قرار است با این دردسر تازه کنار بیاید. آن هم درست موقعی که به خاطر وضعیت مالی خانوادهاش، مجبور میشوند چند وقتی به جای خانه، در ماشین بخوابند!
یک چیز دیگر در پایان بگوییم: اینجا قرار است ما بنویسیم و شما بخوانید و به ما جواب بدهید. خیلی برایمان هیجانانگیز است وقتی بفهمیم یکی از شما کتابهایی را که معرفی کردهایم خوانده و نظرتان را برایمان نوشته است. پس برایمان بنویسید، ما هم میخوانیم و برایتان مینویسیم.


