زندگی نامه یک شنگال!

«شنگال نه یک قاشق بود و نه یک چنگال...»

شما تا حالا یک شنگال کوچک دیده‌اید؟ اصلا شنگال چه موجودی هست؟ این سوالی است که شنگال قصه ما هم جوابش را نمی‌دانست. او داخل یک آشپزخانه با وسایل ریز و درشت آشپزی زندگی می‌کرد. وسایل آشپزخانه معمولا می‌دانستند اسم‌شان چیست و چه کاربردی دارند. مثلا همه می‌دانستند که یک کاسه فرو رفته آهنی با دو دسته کنارش و در رویش قابلمه است و روی گاز با آن غذا درست می‌کنند. هیچ کس از قابلمه انتظار نداشت که مثل گلدان باشد یا با آن آب بخورند. قابلمه قابلمه بود؛ اما شنگال چه بود؟ 

شنگال کوچولو دور آشپزخانه می‌گشت. روی وسایل آشپزخانه که مثل آینه برق می‌زدند، نگاه می‌کرد تا خودش را ببیند و بالاخره بفهمد در این دنیای بزرگ آشپزخانه‌ای کجای جهان ایستاده و به چه دردی می‌خورد. سوال های بزرگ در کله کوچک شنگال بالا و پایین می‌رفتند و لول می‌خوردند. 

حالا قراره ما داستان زندگی شنگال را بخوانیم. موقع خواندن داستان خیلی مهم است که به تصویر ها دقت کنیم. هر تصویر زندگی شخصیت‌های داستان را به ما نشان می‌دهد و می‌توانیم به نکات مهمی پی ببریم. یک چیز دیگر در پایان بگوییم: اینجا قرار است ما بنویسیم و شما بخوانید و به ما جواب بدهید. خیلی برایمان هیجان‌انگیز است وقتی بفهمیم یکی از شما کتاب‌هایی را که معرفی کرده‌ایم خوانده و نظرتان را برایمان نوشته‌اید. پس برایمان بنویسید، ما هم می‌خوانیم وبرایتان می‌نویسیم.